درباره وبلاگ

سلام ؛ دوستان خوش آمدين اميدوارم خوشتون بياد نظرم فراموش نشه
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ما نسل بعدي ها و آدرس ma-naslebaadihaa.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







Alternative content


آمار وبلاگ:

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 5
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

ما نسل بعدي ها
یک شنبه 25 فروردين 1398برچسب:, :: 15:43 ::  نويسنده : ليلي بي دل و شيرين       

نسل ما ، نسل بوسه های خیابانی ایستنسل خوابیدن با اس ام اسنسل دردو دل با غریبه های مجازیستنسل غیرت بر خواهران و روشنفکری بردختران زیبا روی همسایه استنسل دل نگرانی برای شارژ ماهانه وی پــ ی اننسل عکسهای برهـ ـنه بازیگراننسل به خاک سپرده شدن گفته های کوروش و شریعتی ایست نسل ترس از رقص نور ماشین پلیسنسل استرس های کنکور و سکته های خاموشاست نسل ما نسل تنهایی ایست ,نسل سوختهیادمان باشد اگر به جهنم رفتیم مدام با خود بگوییم: شبیه دنیای خودمان است.

 



پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 15:27 ::  نويسنده : ليلي بي دل و شيرين       

نگاه كن غم درون ديده ام

 چگونه قطره قطره آب مي شود

 چگونه سايه ي سياه سركشم

 اسير دست آفتاب مي شود

 نگاه كن

 تمام هستيم خراب مي شود

 شراره اي مرا به كام مي كشد
 

 مرا به اوج مي برد        

 مرا به دام مي كشد

 نگاه كن

 تمام آسمان من

 پر از شهاب مي شود

 تو آمدي ز دورها و دورها

 ز سرزمين عطرها و نورها

 نشانده اي مرا كنون به زورقي

 ز عاج ها،ز ابرها،بلورها

 مرا ببر اميد دلنواز من

 ببر به شهر شعرها و شورها

 به راه پر ستاره مي كشانيم

 فراتر از ستاره مي نشانيم

 نگاه کن

 من از ستاره سوختم

 لبالب از ستارگان تب شدم

 چو ماهيان سرخ رنگ ساده دل

 ستاره چينِ بركه هاي شب شدم

 چه دور بود

 پيش از اين زمين ما

 به اين كبود غرفه هاي آسمان

 كنون

 به گوش من دوباره می رسد

 صدای تو

 صدای بال برفی فرشتگان...



سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 18:51 ::  نويسنده : ليلي بي دل و شيرين       


 

زن عشق می كارد و كینه درو می كند ...

دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر ...

می تواند تنها یك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی ...

برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج كنی ...

در محبسی به نام بكارت زندانی است و تو ...

او كتك می خورد و تو محاكمه نمی شوی ...

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می كنی ...

او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك دختر نباشد ...

او بی خوابی می كشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...

و قرن هاست كه او عشق می كارد و كینه درو می كند چرا كه در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان، جوانی بربادرفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش، گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد، سینه ای را به یاد می آورد كه تهی از دل بوده و پیری مرد، رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می كند ... 

و اینها همه كینه است كه كاشته می شود در قلب مالامال از درد ...

و این، رنج است

دکتر علی شریعتی

روز زن و مادر رو به همه زنان و مادران عزيز تبريك مي گم 

 

 



سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:, :: 18:49 ::  نويسنده : ليلي بي دل و شيرين       

 

 مي تراود مهتاب

 مي درخشد شب تاب

 نيست يك دم شكند خواب به چشم كس و ليك

 غم اين خفته ي چند

 خواب در چشم ترم مي شكند

 نگران با من استاده سحر 

 صبح مي خواهد از من

 كز مبارك دم او آورم اين قوم به جان باخته را

 بلكه خبر 

 در جگر ليكن خاري

 از ره اين سفرم مي شكند

 نازك آراي تن ساق گلي

 كه به جانش كشتم

 و به جان دادمش آب

 اي دريغا به برم مي شكند

 دست ها مي سايم

 تا دري بگشايم

 بر عبث مي پايم

 كه به در كس آيد

 در و ديوار به هم ريخته شان

 بر سرم مي شكند

 مي تراود مهتاب 

 مي درخشد شب تاب

 مانده پاي آبله از راه دراز

 بر دم دهكده مردي تنها

 كوله بارش بر دوش

 دست او بر در،مي گويد با خود:

 غم اين خفته ي چند

 خواب در چشم ترم مي شكند



دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, :: 16:19 ::  نويسنده : ليلي بي دل و شيرين       

قفسي بايد ساخت

 هرچه در دنيا گنجشك و قناري هست،

 با پرستوها و كبوترها

 همه را بايد يكجا به قفس انداخت!

 

 روزگاري است كه پرواز كبوترها

 در فضا ممنوع است

 كه چرا

 به حريم حرم جت ها 

 خصمانه تجاوز شده است!

 

 روزگاري است كه خوبي خفته است

 و بدي بيدار است

 و هياهوي قناري ها،

 خواب جت ها را آشفته است!

 

 غزل حافظ را مي خواندم:

 مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو

 تا به آنجا كه وصيّت مي كرد:

 گر روي پاك و مجرد چو مسيحا به فلك

 از فروغ تو به خورشيد رسد صد پرتو

 

 دلم از نام مسيحا لرزيد

 از پس پرده ي اشك

 من مسيحا را بالاي صليبش ديدم

 با سر خم شده بر سينه، كه باز

 به نكوكاري، پاكي، خوبي

 عشق مي ورزيد.

 

 و پسرهايش را

 كه چه سان پاك و مجرد به فلك تاخته اند

 و چه آتش ها هر گوشه به پا ساخته اند

 و برادرها را خانه برانداخته اند!

 دود در مزرعه ي سبز فلك جاري است.

 تيغه ي نقره ي داس مه نو زنگاري است،

 و آنچه هنگام درو حاصل ماست؛

 لعنت و نفرت و بيزاري است!

 

 روزگاري است كه خوبي خفته است

 و بدي بيدار است

 و غزل هاي قناري ها

 خواب جت ها را آشفته است!

 

 غزل حافظ را مي بندم

 از پس پرده ي اشك،

 خيره در مزرعه ي خشك فلك مي نگرم

 مي بينم:

 در دل شعله و دود

 مي شود خوشه ي پروين خاموش!

 پيش خود مي گويم:

 عهد خودرائي و خود كامي است،

 عصر خون آشامي است،

 كه درخشنده تر از خوشه ي پروين سپهر

 خوشه ي اشك يتيمان ويتنامي است!



صفحه قبل 1 صفحه بعد